جدول جو
جدول جو

معنی تیز راندن - جستجوی لغت در جدول جو

تیز راندن
(اَ نَ گُ تَ)
راندن با شتاب. سخت سریع راندن:
چو بشنیدفرمانبران را بخواند
سوی طیسفون تیز لشکر براند.
فردوسی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش راندن
تصویر پیش راندن
جلو راندن، به جلو راندن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
بجلوراندن. حرکت دادن بسوی مقابل. بجانب مقابل روان ساختن. هدایت کردن چیزی یا کسی بسوی مقابل:
تو مرا بگذار زین پس پیش ران
حد من این بود ای سلطان جان.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ کَ دَ)
تند و بران گرداندن. برنده و حاد ساختن لبه یا نوک چیزی مانند شمشیر و نیزه و جز اینها، قوی گردانیدن. تند گرداندن:
جهاندیدگان را همه گرد کن
زبان تیز گردان به نیکوسخن.
فردوسی.
... مفاصل را نرم کند و فرمانبردار کند وحفظ را تیز گرداند و دل را قوت دهد. (نوروزنامۀ منسوب به خیام). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
عشرت کردن. خوش گذراندن:
چو سعدی عشق پنهان دار و لذت جوی و آسایش
به تنها عیش میراند که منظوری نهان دارد.
سعدی.
مرا پنج روز دگر مانده گیر
دو روز دگر عیش خوش رانده گیر.
سعدی.
گلیم بین که در آن بر چه عیش میراند
سیه گلیمی من بین که دورم از بر او.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
بول کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
بجلو راندن، حرکت دادن بسوی مقابل (مرکب و غیره را) : تو مرا بگذار زین پس پیش ران حد من این بود ای سلطان جان، (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیز ران
تصویر تیز ران
داروی خیس کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز راندن
تصویر باز راندن
((دَ))
حکایت کردن، بیان کردن
فرهنگ فارسی معین